معنی فارسی patriciate

B2

پدرسالاری، طبقه اجتماعی‌ای که به نخبگان اقتصادی و سیاسی اشاره دارد.

The class of patricians; the aristocracy or elite class historically recognized for its privileges.

noun
معنی(noun):

The rank of a patrician

معنی(noun):

The aristocracy or nobility

example
معنی(example):

هسته اصلی جمهوری را پدرسالاری تشکیل می‌داد.

مثال:

The patriciate formed the backbone of the republic.

معنی(example):

در گذشته، پدرسالاری دارای امتیازات اقتصادی قابل توجهی بود.

مثال:

In the past, the patriciate had significant economic privileges.

معنی فارسی کلمه patriciate

: معنی patriciate به فارسی

پدرسالاری، طبقه اجتماعی‌ای که به نخبگان اقتصادی و سیاسی اشاره دارد.