معنی فارسی pattle
A2وسیلهای که معمولاً برای هم زدن مواد در اشپزی استفاده میشود.
A tool used for stirring, especially in cooking.
- NOUN
example
معنی(example):
کشاورز از پتل برای هم زدن قابلمه بزرگ سوپ استفاده کرد.
مثال:
The farmer used a pattle to help stir the large pot of soup.
معنی(example):
آنها پتل را به نوبت برای همه عبور دادند تا مخلوط کنند.
مثال:
They passed the pattle around for everyone to take a turn mixing.
معنی فارسی کلمه pattle
:
وسیلهای که معمولاً برای هم زدن مواد در اشپزی استفاده میشود.