معنی فارسی penible
B1سخت و مشکل، کاری که انجام آن نیازمند تلاش زیاد باشد.
Difficult or arduous; requiring considerable effort.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
تکلیف مدرسه آنقدر سخت بود که نتوانستم به موقع تمامش کنم.
مثال:
The homework was so penible that I couldn't finish it on time.
معنی(example):
وظیفهی سخت نیاز به تلاش و صبر زیادی داشت.
مثال:
The penible task required a lot of effort and patience.
معنی فارسی کلمه penible
:
سخت و مشکل، کاری که انجام آن نیازمند تلاش زیاد باشد.