معنی فارسی perceptibly

B1

قابل درک یا مشاهده، به گونه‌ای که درک یا مشاهده آن آسان باشد.

In a way that can be perceived or noticed; distinctly.

example
معنی(example):

تغییر دما به وضوح قابل توجه بود.

مثال:

The temperature change was perceptibly noticeable.

معنی(example):

او به وضوح در حین ادامه جلسه آرام شد.

مثال:

She perceptibly relaxed as the meeting went on.

معنی فارسی کلمه perceptibly

: معنی perceptibly به فارسی

قابل درک یا مشاهده، به گونه‌ای که درک یا مشاهده آن آسان باشد.