معنی فارسی perfectively
B2به معنای به طور کمالگرا، به گونهای که هیچ نقصی وجود نداشته باشد.
In a manner that is perfect or flawless.
- ADVERB
example
معنی(example):
او پروژه را به طور کمالگرایانه انجام داد و به تمام انتظارات رسید.
مثال:
She handled the project perfectively, meeting all expectations.
معنی(example):
سیستم طراحیشده به طور کمالگرایانه، خطاها را به حداقل رساند.
مثال:
The perfectively designed system minimized errors.
معنی فارسی کلمه perfectively
:
به معنای به طور کمالگرا، به گونهای که هیچ نقصی وجود نداشته باشد.