معنی فارسی pfi
B1صدایی که برای نشان دادن عدم رضایت یا تحقیر استفاده میشود.
A sound expressing scorn or disapproval.
- INTERJECTION
example
معنی(example):
او وقتی به همریختگی اتاق را دید، کمی 'پیفی' گفت.
مثال:
He gave a little 'pfi' when he saw the mess in the room.
معنی(example):
او با یک 'پیفی' به ایده احمقانه خندید.
مثال:
She scoffed with a 'pfi' at the silly idea.
معنی فارسی کلمه pfi
:
صدایی که برای نشان دادن عدم رضایت یا تحقیر استفاده میشود.