معنی فارسی phagy

B1

اصطلاحی در زیست‌شناسی برای توصیف روش‌های مختلف تغذیه موجودات.

A suffix that indicates a feeding mode of an organism.

example
معنی(example):

فاجی به چگونگی تغذیه موجودات مرتبط است.

مثال:

Phagy is related to how organisms feed.

معنی(example):

نوع‌های مختلف فاجی عادت‌های مختلف تغذیه‌ای را توصیف می‌کنند.

مثال:

Different types of phagy describe various feeding habits.

معنی فارسی کلمه phagy

: معنی phagy به فارسی

اصطلاحی در زیست‌شناسی برای توصیف روش‌های مختلف تغذیه موجودات.