معنی فارسی photographically
B2به طور عکاسی، به شیوهای که به عکاسی مربوط باشد.
In a manner relating to photography.
- ADVERB
example
معنی(example):
این داستان به طور عکاسی از طریق مجموعهای از تصاویر روایت شد.
مثال:
The story was told photographically through a series of images.
معنی(example):
او روند را به صورت عکاسی توضیح داد و آن را واضح کرد.
مثال:
He explained the process photographically, making it clear.
معنی فارسی کلمه photographically
:
به طور عکاسی، به شیوهای که به عکاسی مربوط باشد.