معنی فارسی physicky
B1مشخصه بدنی یا فیزیکی، مرتبط با حالت جسمانی یا ظاهری فرد.
Pertaining to physical or bodily condition; indicative of physical states.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او پس از پیادهروی طولانی به طرز عجیبی بدحال به نظر میرسید.
مثال:
He looked rather physicky after the long hike.
معنی(example):
علائم فیزیکی معمولاً بعد از فعالیتهای شدید بروز میکنند.
مثال:
Physicky symptoms often follow strenuous activity.
معنی فارسی کلمه physicky
:
مشخصه بدنی یا فیزیکی، مرتبط با حالت جسمانی یا ظاهری فرد.