معنی فارسی picturedom
B1دنیای تصویرگری، دنیایی که در آن تصاویر و تجسمات تصویری وجود دارند.
The realm or domain of pictorial representation.
- NOUN
example
معنی(example):
تصویرگری نمایشگاه همه بازدیدکنندگان را تحت تأثیر قرار داد.
مثال:
The picturedom of the exhibition impressed all the visitors.
معنی(example):
در تصویرگری داستانهای او، تخیل حاکم است.
مثال:
In the picturedom of his stories, imagination reigns supreme.
معنی فارسی کلمه picturedom
:
دنیای تصویرگری، دنیایی که در آن تصاویر و تجسمات تصویری وجود دارند.