معنی فارسی piecen
A2قطعه، جزء کوچک از چیزی بزرگتر که بهعنوان یک واحد عمل میکند.
A small part of something larger; a piece that contributes to the whole.
- NOUN
example
معنی(example):
یک قطعه از پازل گم شده بود، بنابراین نتوانستیم آن را تمام کنیم.
مثال:
A piecen of the puzzle was missing, so we couldn't finish it.
معنی(example):
او یک قطعه پیدا کرد که بهطور کامل در فضا جا میشد.
مثال:
She found a piecen that fit perfectly in the space.
معنی فارسی کلمه piecen
:
قطعه، جزء کوچک از چیزی بزرگتر که بهعنوان یک واحد عمل میکند.