معنی فارسی pigheadedly

B1

به معنای اصرار و لجبازی در رفتار یا تصمیم‌گیری، به خصوص زمانی که منطقی برای آن وجود ندارد.

In a stubborn or obstinate manner.

example
معنی(example):

او به طور لجوجانه از شنیدن نصیحت کسی امتناع کرد.

مثال:

He pigheadedly refused to listen to anyone's advice.

معنی(example):

او به طور لجوجانه به برنامه‌اش ادامه داد با وجود هشدارها.

مثال:

She pigheadedly continued with her plan despite the warnings.

معنی فارسی کلمه pigheadedly

: معنی pigheadedly به فارسی

به معنای اصرار و لجبازی در رفتار یا تصمیم‌گیری، به خصوص زمانی که منطقی برای آن وجود ندارد.