معنی فارسی pilgrimatic
B1مربوط به تجربه زائرانه یا سفرهای معنوی.
Relating to or characteristic of a pilgrimage.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
تجربه زائرانه زندگیام را تغییر داد.
مثال:
The pilgrimatic experience was life-changing.
معنی(example):
سفر زائرانهاش او را به معابد باستانی برد.
مثال:
Her pilgrimatic journey took her to ancient temples.
معنی فارسی کلمه pilgrimatic
:
مربوط به تجربه زائرانه یا سفرهای معنوی.