معنی فارسی pincement

B1

فشردن یا چروک کردن پوست برای ارزیابی وضعیت بدن.

A method of assessing hydration by pinching the skin.

example
معنی(example):

فشردن پوست می‌تواند نشانه‌ای از کم آبی باشد.

مثال:

The pincement of the skin can be a sign of dehydration.

معنی(example):

پزشکان از فشردن پوست برای آزمایش میزان آب بدن استفاده می‌کنند.

مثال:

Doctors use pincement to test hydration levels.

معنی فارسی کلمه pincement

: معنی pincement به فارسی

فشردن یا چروک کردن پوست برای ارزیابی وضعیت بدن.