معنی فارسی pindy

B1

پیندی، حالتی از ناراحتی و بی‌حوصلگی.

A state of discomfort or irritability.

example
معنی(example):

کودک بعد از سفر طولانی احساس پیندی می‌کرد.

مثال:

The child was feeling pindy after the long trip.

معنی(example):

گاهی اوقات، وقتی خسته است، می‌تواند کمی پیندی باشد.

مثال:

Sometimes, she can be a bit pindy when she's tired.

معنی فارسی کلمه pindy

: معنی pindy به فارسی

پیندی، حالتی از ناراحتی و بی‌حوصلگی.