معنی فارسی pinkily
B1به صورت صورتی یا شنگول.
In a manner that is cheerful and pink in tone.
- ADVERB
example
معنی(example):
او در حین مهمانی با لبخند صورتی به دوستانش نگاه کرد.
مثال:
She smiled pinkily at her friends during the party.
معنی(example):
کودکان با شادی در اتاق رنگارنگ رقصیدند.
مثال:
The children danced pinkily in the colorful room.
معنی فارسی کلمه pinkily
:
به صورت صورتی یا شنگول.