معنی فارسی pinnings
B1سنجاقهایی که برای نگهداشتن یا ثابت کردن چیزی استفاده میشوند.
The act of securing or attaching something with a pin.
- NOUN
example
معنی(example):
سنجاقها روی تخته اثر هنری را در جای خود نگه میدارند.
مثال:
The pinnings on the board hold the artwork in place.
معنی(example):
او از سنجاقهای مختلفی برای ایمن کردن مواد خود استفاده کرد.
مثال:
She used various pinnings to secure her materials.
معنی فارسی کلمه pinnings
:
سنجاقهایی که برای نگهداشتن یا ثابت کردن چیزی استفاده میشوند.