معنی فارسی piscatorial
C2مرتبط با ماهیگیری یا پرورش ماهی.
Relating to fishing or fish culture.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Of or pertaining to fishermen or fishing.
معنی(adjective):
Of or pertaining to fish; piscine.
example
معنی(example):
سبک زندگی ماهیگیری برای بسیاری منبع شادی است.
مثال:
The piscatorial lifestyle is a source of joy for many.
معنی(example):
او کتابی درباره سنتهای ماهیگیری در سراسر جهان نوشت.
مثال:
He wrote a book about piscatorial traditions around the world.
معنی فارسی کلمه piscatorial
:
مرتبط با ماهیگیری یا پرورش ماهی.
