معنی فارسی plack
B1پلاک، تکهای اطلاعاتی که معمولاً روی یک سطح نصب میشود.
A metal or wooden plate that provides information or a commemorative note.
- NOUN
example
معنی(example):
پلاک روی دیوار تاریخ ساختمان را به ما میگوید.
مثال:
The plack on the wall tells us the history of the building.
معنی(example):
او پلاک را تمیز کرد تا درخشش اصلیاش را بازگرداند.
مثال:
He cleaned the plack to restore its original shine.
معنی فارسی کلمه plack
:
پلاک، تکهای اطلاعاتی که معمولاً روی یک سطح نصب میشود.