معنی فارسی plainful
B1ساده بودن در رفتار و بیان، بدون پیچیدگی یا تظاهر.
Expressing simplicity and honesty in demeanor or speech.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
رفتار ساده و بیپرده او او را به راحتی قابل نزدیک شدن کرد.
مثال:
His plainful demeanor made him easy to approach.
معنی(example):
او با لحن سادهای صحبت کرد که همه میتوانستند درک کنند.
مثال:
She spoke with a plainful tone that everyone could understand.
معنی فارسی کلمه plainful
:
ساده بودن در رفتار و بیان، بدون پیچیدگی یا تظاهر.