معنی فارسی plainy

B1

ساده و بدون زرق و برق، به طور خاص در زمینه طراحی یا مد.

Lacking ornamentation; simple in appearance.

example
معنی(example):

طراحی برای یک فضای مدرن خیلی ساده بود.

مثال:

The design was too plainy for a modern space.

معنی(example):

او یک سبک ساده را در لباس‌هایش ترجیح می‌دهد.

مثال:

She prefers a plainy style in her clothing.

معنی فارسی کلمه plainy

: معنی plainy به فارسی

ساده و بدون زرق و برق، به طور خاص در زمینه طراحی یا مد.