معنی فارسی plainish
B1تقریبا ساده، کمی از اشیاء یا حالات غیر پیچیده.
Somewhat plain; lacking distinctiveness.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
اتاق ظاهری تقریبا ساده داشت، کمی ابتدایی اما دنج.
مثال:
The room had a plainish look, somewhat basic but cozy.
معنی(example):
نگرش تقریبا ساده او توجه زیادی را جلب نکرد.
مثال:
His plainish attitude didn't attract much attention.
معنی فارسی کلمه plainish
:
تقریبا ساده، کمی از اشیاء یا حالات غیر پیچیده.