معنی فارسی plaintile
B1طرحی از سرامیک یا کاشی که اغلب در سطوح به کار میرود.
A type of pattern or design used in tile work, often decorative.
- NOUN
example
معنی(example):
هنرمند از طرح پلنتایل در دیوارنگاری جدید خود استفاده کرد.
مثال:
The artist used a plaintile pattern in his latest mural.
معنی(example):
او از زیبایی طراحیهای پلنتایل قدردانی کرد.
مثال:
She admired the beauty of the plaintile designs.
معنی فارسی کلمه plaintile
:
طرحی از سرامیک یا کاشی که اغلب در سطوح به کار میرود.