معنی فارسی plaintively
B1به طور غمگین و اندوهناک، به گونهای که احساس درد را منتقل کند.
In a way that expresses sorrow or sadness.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور غمگین برای سگ گمشدهاش صدا زد.
مثال:
He called out plaintively for his lost dog.
معنی(example):
او به شکلی غمگین آواز خواند و اندوهش را از طریق متن اغراق کرد.
مثال:
She sang plaintively, conveying her sorrow through the lyrics.
معنی فارسی کلمه plaintively
:
به طور غمگین و اندوهناک، به گونهای که احساس درد را منتقل کند.