معنی فارسی plaistered

B1

عمل به کار بردن پلاستر بر روی سطحی برای بهبود آن.

Past tense of plaister, meaning to cover with a layer of plaster.

example
معنی(example):

دیوار پلاستر شده بود تا صاف‌تر شود.

مثال:

The wall was plaistered to make it smoother.

معنی(example):

او پس از تصادف دستانش پلاستر شده بود.

مثال:

He had his hands plaistered after the accident.

معنی فارسی کلمه plaistered

: معنی plaistered به فارسی

عمل به کار بردن پلاستر بر روی سطحی برای بهبود آن.