معنی فارسی planches
B1پلانچ، صفحهای از جنس چوب یا حتی مادهای دیگر که معمولاً برای معرفی، یادداشتبرداری یا نمایش برابر است.
A flat piece used typically for supporting or displaying something.
- noun
noun
معنی(noun):
A position where the gymnast is horizontal and face-down, using only the hands as support.
example
معنی(example):
هنرمند از چندین پلانچ برای نمایش آثارش استفاده کرد.
مثال:
The artist used multiple planches to showcase her work.
معنی(example):
شما میتوانید پلانچهای مختلفی را در فروشگاه لوازم هنری پیدا کنید.
مثال:
You can find different planches in the art supply store.
معنی فارسی کلمه planches
:
پلانچ، صفحهای از جنس چوب یا حتی مادهای دیگر که معمولاً برای معرفی، یادداشتبرداری یا نمایش برابر است.