معنی فارسی planimetrical
B1پلانیمتریکال، اصطلاحی مرتبط با اندازهگیریهای سطح دو بعدی.
Related to the measurement or representation in a plane.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
تحلیل پلانیمترکی بینشهای جدیدی را آشکار کرد.
مثال:
The planimetrical analysis revealed new insights.
معنی(example):
پایاننامه او بر مطالعات پلانیمترکی مناطق شهری تمرکز داشت.
مثال:
Her thesis focused on planimetrical studies of urban areas.
معنی فارسی کلمه planimetrical
:
پلانیمتریکال، اصطلاحی مرتبط با اندازهگیریهای سطح دو بعدی.