معنی فارسی planispiral
B2پوستهای که در یک سطح مسطح و به صورت حلقهای پیجیده شده است.
A type of shell that is coiled in a flat, planar spiral.
- NOUN
example
معنی(example):
پوستهٔ پلانیاسپیرال صاف و در یک سطح پیچیده است.
مثال:
A planispiral shell is flat and coiled in one plane.
معنی(example):
نوتیلووس دارای شکل پلانیاسپیرال زیبایی است.
مثال:
The nautilus has a beautiful planispiral shape.
معنی فارسی کلمه planispiral
:
پوستهای که در یک سطح مسطح و به صورت حلقهای پیجیده شده است.