معنی فارسی planulate

B1

بخش یا ویژگی خاصی از یک گیاه که برای بهینه‌سازی فتوسنتز طراحی شده است.

Describing adaptations that facilitate plant functions like photosynthesis.

example
معنی(example):

برخی گونه‌ها دارای برگ‌های پلانو لت هستند که در جمع‌آوری نور خورشید کمک می‌کنند.

مثال:

Some species have planulate leaves that aid in capturing sunlight.

معنی(example):

تطبیق پلانو لت گیاه امکان فتوسنتز بهتر را فراهم می‌کند.

مثال:

The plant's planulate adaptation allows for better photosynthesis.

معنی فارسی کلمه planulate

: معنی planulate به فارسی

بخش یا ویژگی خاصی از یک گیاه که برای بهینه‌سازی فتوسنتز طراحی شده است.