معنی فارسی plasmocytoma

B2

پلاسماسلوم، توموری ناشی از تجمع پلاسماسل‌ها در یک ناحیه خاص از بدن.

A tumor that arises from plasma cells.

example
معنی(example):

پلاسماسلوم نوعی تومور است.

مثال:

A plasmocytoma is a type of tumor.

معنی(example):

پزشکان پلاسماسلوم را با شیمی‌درمانی درمان می‌کنند.

مثال:

Doctors treat plasmocytoma with chemotherapy.

معنی فارسی کلمه plasmocytoma

: معنی plasmocytoma به فارسی

پلاسماسلوم، توموری ناشی از تجمع پلاسماسل‌ها در یک ناحیه خاص از بدن.