معنی فارسی plasmolysed
B1پلاسمولیز شده: به حالتی از سلولهای گیاهی اطلاق میشود که در اثر کمبود آب به حالت جمع شده درآمدهاند.
Referring to plant cells that have undergone plasmolysis, typically leading to shriveling.
- verb
verb
معنی(verb):
To cause or undergo plasmolysis.
example
معنی(example):
سلولهای پلاسمولیز شده تحت میکروسکوپ مشاهده شدند.
مثال:
The plasmolysed cells were observed under the microscope.
معنی(example):
بافتهای پلاسمولیز شده تغییرات قابل توجهی در ساختار خود نشان دادند.
مثال:
Plasmolysed tissues showed significant changes in their structure.
معنی فارسی کلمه plasmolysed
:
پلاسمولیز شده: به حالتی از سلولهای گیاهی اطلاق میشود که در اثر کمبود آب به حالت جمع شده درآمدهاند.