معنی فارسی plasmolyzed

B1

پلاسماز شدن، اصطلاحی در زیست‌شناسی است که به حالتی اشاره دارد که در آن آب از سلول خارج شده و سلول به حالت جمع شده و کوچک می‌شود.

The state of a cell where it has lost water due to osmosis and has shrunk away from its cell wall.

verb
معنی(verb):

To cause, or to undergo plasmolysis

adjective
معنی(adjective):

Modified by plasmolysis

example
معنی(example):

وقتی که سلول گیاهی در محلول نمکی متمرکز قرار گرفت، پلاسماز شد.

مثال:

The plant cell became plasmolyzed when placed in a concentrated salt solution.

معنی(example):

با این حال، سلول‌های پلاسماز شده می‌توانند تحت شرایط خاصی زنده بمانند.

مثال:

However, plasmolyzed cells can still survive under certain conditions.

معنی فارسی کلمه plasmolyzed

: معنی plasmolyzed به فارسی

پلاسماز شدن، اصطلاحی در زیست‌شناسی است که به حالتی اشاره دارد که در آن آب از سلول خارج شده و سلول به حالت جمع شده و کوچک می‌شود.