معنی فارسی platinate
B1پلاتینه کردن، فرآیند تبدیل یک ماده به ترکیبات حاوی پلاتین یا پوشش دادن آن با پلاتین.
To treat or coat a material with platinum.
- VERB
example
معنی(example):
شیمیدان تصمیم گرفت نمونه را برای تجزیه و تحلیل پلاتینه کند.
مثال:
The chemist decided to platinate the sample for analysis.
معنی(example):
ترکیبات پلاتین معمولاً در کاتالیز استفاده میشوند.
مثال:
Platinate compounds are often used in catalysis.
معنی فارسی کلمه platinate
:
پلاتینه کردن، فرآیند تبدیل یک ماده به ترکیبات حاوی پلاتین یا پوشش دادن آن با پلاتین.