معنی فارسی play for time
B2معمولاً به معنای به تعویق انداختن یک تصمیم یا اقدام به دلیل عدم آمادگی.
To attempt to delay a decision or action in order to gain more time.
- verb
verb
معنی(verb):
To delay a situation until one is prepared.
example
معنی(example):
او سعی کرد وقت بخرند در حالی که به یک بهانه فکر میکرد.
مثال:
He tried to play for time while thinking of an excuse.
معنی(example):
در مذاکرهها، گاهی اوقات بهتر است وقت بخرند.
مثال:
In negotiations, sometimes it's best to play for time.
معنی فارسی کلمه play for time
:
معمولاً به معنای به تعویق انداختن یک تصمیم یا اقدام به دلیل عدم آمادگی.