معنی فارسی plenipotence
B2به معنای داشتن اختیارات کامل و غیرمحدود در یک زمینه خاص.
The quality or state of having full power or authority.
- NOUN
example
معنی(example):
قدرت کامل حاکم بهطور گستردهای شناخته شده بود.
مثال:
The plenipotence of the ruler was widely recognized.
معنی(example):
او در تمام مذاکرهها قدرت کامل خود را نشان داد.
مثال:
She demonstrated her plenipotence in all negotiations.
معنی فارسی کلمه plenipotence
:
به معنای داشتن اختیارات کامل و غیرمحدود در یک زمینه خاص.