معنی فارسی pleuritical
B2مربوط به یا مرتبط با پلوریت؛ همچنین به علائم آن اشاره دارد.
Relating to or characterized by pleuritis.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
علائم پلوریتیک به مرور زمان بدتر میشدند.
مثال:
The pleuritical symptoms were worsening over time.
معنی(example):
او یک واکنش پلوریتیکی به ویروس داشت.
مثال:
She experienced a pleuritical reaction to the virus.
معنی فارسی کلمه pleuritical
:
مربوط به یا مرتبط با پلوریت؛ همچنین به علائم آن اشاره دارد.