معنی فارسی pleuritically

B1

به شیوه‌ای مرتبط با پلوریت یا علائم آن.

In a manner related to pleuritis.

example
معنی(example):

بیمار درد خود را به صورت پلوریتیک توصیف کرد.

مثال:

The patient described her pain pleuritically.

معنی(example):

او به طور پلوریتیک سرفه کرد که نشان‌دهنده شدت مشکل بود.

مثال:

He coughed pleuritically, indicating severity.

معنی فارسی کلمه pleuritically

: معنی pleuritically به فارسی

به شیوه‌ای مرتبط با پلوریت یا علائم آن.