معنی فارسی pliableness
B1ویژگی که به یک ماده اجازه میدهد به راحتی تغییر شکل دهد.
The quality or state of being pliable.
- NOUN
example
معنی(example):
نرمی سفال به کودک اجازه داد اشکال مختلفی بسازد.
مثال:
The pliableness of the clay allowed the child to create various shapes.
معنی(example):
نرمی در مواد مورد استفاده برای هنر ضروری است.
مثال:
Pliableness is essential in materials used for art.
معنی فارسی کلمه pliableness
:
ویژگی که به یک ماده اجازه میدهد به راحتی تغییر شکل دهد.