معنی فارسی plimming
B1پلیم کردن، فرایند رشد اندازه یا شکل مواد به ویژه در برابر رطوبت.
The act of making a material swell or expand when exposed to moisture.
- VERB
example
معنی(example):
ما چوب را قبل از مهر و موم کردن پلیم میکنیم.
مثال:
We are plimming the wood before sealing it.
معنی(example):
پلیم کردن پارچه کمک میکند که بهتر جا بیفتد.
مثال:
Plimming the fabric helps it fit better.
معنی فارسی کلمه plimming
:
پلیم کردن، فرایند رشد اندازه یا شکل مواد به ویژه در برابر رطوبت.