معنی فارسی polishedness
B1درخشندگی، قابلیت جلا کردن و بهبود ظاهر.
The quality of being polished; smoothness and elegance.
- NOUN
example
معنی(example):
درخشندگی میز مهمانان را تحت تأثیر قرار داد.
مثال:
The polishedness of the table impressed the guests.
معنی(example):
درخشندگی او در سخنرانی عمومی، طرفداران زیادی برایش به ارمغان آورد.
مثال:
Her polishedness in public speaking won her many followers.
معنی فارسی کلمه polishedness
:
درخشندگی، قابلیت جلا کردن و بهبود ظاهر.