معنی فارسی ponchoed
B1پوشاندن چیزی با پونچو.
To cover or protect oneself with a poncho.
- VERB
example
معنی(example):
آنها در باران خود را با پوشش پونچو پوشاندند.
مثال:
They ponchoed themselves during the rain.
معنی(example):
ما کیسههای خود را با پونچو پوشاندیم تا از خیس شدن جلوگیری کنیم.
مثال:
We ponchoed our bags to protect them from getting wet.
معنی فارسی کلمه ponchoed
:
پوشاندن چیزی با پونچو.