معنی فارسی possessively
B1به گونهای که نشاندهنده مالکیت باشد.
In a way that indicates possession or ownership.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور ملکی دربارهی داراییهایش صحبت کرد.
مثال:
She spoke possessively about her belongings.
معنی(example):
او معمولاً به طور ملکی در روابطش رفتار میکند.
مثال:
He often behaves possessively in relationships.
معنی فارسی کلمه possessively
:
به گونهای که نشاندهنده مالکیت باشد.