معنی فارسی pouncingly
B1به شکلی شکارچیانه یا ناگهانی، مانند حمله.
In a manner that suggests a sudden or stealthy attack.
- ADVERB
example
معنی(example):
گربه به طور شکارچیانه به دنبال نور لیزر دوید.
مثال:
The cat pouncingly chased after the laser light.
معنی(example):
او به طور شکارچیانه به سمت کاناپه پرید.
مثال:
He pouncingly leaped onto the couch.
معنی فارسی کلمه pouncingly
:
به شکلی شکارچیانه یا ناگهانی، مانند حمله.