معنی فارسی practicedness

B1

تجربه، کیفیت یا حالت ماهر بودن و تسلط بر یک مهارت.

The quality of having been practiced or skilled in a particular area.

example
معنی(example):

تجربه او در سخنرانی عمومی مشهود بود.

مثال:

Her practicedness in public speaking was evident.

معنی(example):

تجربه تیم به موفقیت آنان کمک کرد.

مثال:

The practicedness of the team contributed to their success.

معنی فارسی کلمه practicedness

: معنی practicedness به فارسی

تجربه، کیفیت یا حالت ماهر بودن و تسلط بر یک مهارت.