معنی فارسی practive
B1تمرین، تکرار یک فعالیت برای بهبود مهارت یا یادگیری.
Rehearsal or repetition of an activity to improve skill or learning.
- NOUN
example
معنی(example):
برای بهبود، لازم است که تمرین منظم داشته باشید.
مثال:
It is necessary to have regular practice to improve.
معنی(example):
او زمان تمرین خود را هر عصر ارزشمند میشمارد.
مثال:
He values his practice time every evening.
معنی فارسی کلمه practive
:
تمرین، تکرار یک فعالیت برای بهبود مهارت یا یادگیری.