معنی فارسی practitionery

B1

محل یا مرکز آموزشی که در آن افراد می‌توانند مهارت‌های عملی را یاد بگیرند.

A place or center where practical skills can be learned.

example
معنی(example):

تجربه یک متخصص در زمینه پزشکی بسیار مهم است.

مثال:

A practitioner's experience is vital in the medical field.

معنی(example):

مرکز کارآموزی آموزش عملی برای مهارت‌های جدید ارائه می‌دهد.

مثال:

The practitionery offers hands-on training for new skills.

معنی فارسی کلمه practitionery

: معنی practitionery به فارسی

محل یا مرکز آموزشی که در آن افراد می‌توانند مهارت‌های عملی را یاد بگیرند.