معنی فارسی pragmatically

B2

به صورت عمل‌گرایانه، در رویکردی که بر اساس واقعیات و تصمیمات منطقی استوار است.

In a practical manner; dealing with things sensibly and realistically.

adverb
معنی(adverb):

In a pragmatic manner.

مثال:

"Well, there's no use crying over spilt milk," she said pragmatically.

معنی(adverb):

In terms of pragmatics.

مثال:

a pragmatically irrelevant proposition

example
معنی(example):

او به طور عمل‌گرایانه به مذاکره نزدیک شد.

مثال:

He approached the negotiation pragmatically.

معنی(example):

باید به طور عمل‌گرایانه در مورد گزینه‌های خود فکر کنیم.

مثال:

We need to think pragmatically about our options.

معنی فارسی کلمه pragmatically

: معنی pragmatically به فارسی

به صورت عمل‌گرایانه، در رویکردی که بر اساس واقعیات و تصمیمات منطقی استوار است.