معنی فارسی pranced
B1شکل گذشته فعل میباشد، به معنای رقصیدن با شوق.
Past tense of prance; to have moved about lively and joyfully.
- verb
verb
معنی(verb):
(of a horse) To spring forward on the hind legs.
معنی(verb):
To strut about in a showy manner.
example
معنی(example):
سگ کوچولو با شادمانی در حیاط میرقصد.
مثال:
The puppy pranced happily in the yard.
معنی(example):
او در دور و اطراف مهمانی میرقصید و لباس جدیدش را نشان میداد.
مثال:
He pranced around the party, showing off his new outfit.
معنی فارسی کلمه pranced
:
شکل گذشته فعل میباشد، به معنای رقصیدن با شوق.
