معنی فارسی prattles
B1گفتن چیزهایی بیپایه و اساس به طور مکرر و بیصبر.
To talk at length in a foolish or inconsequential way.
- verb
verb
معنی(verb):
To speak incessantly and in a childish manner; to babble.
example
معنی(example):
کودک تمام روز درباره اسباببازیهایش صحبت میکند.
مثال:
The child prattles about her toys all day long.
معنی(example):
صحبتهای او اغلب سرگرمکننده و پر از تخیل هستند.
مثال:
His prattles are often amusing and full of imagination.
معنی فارسی کلمه prattles
:
گفتن چیزهایی بیپایه و اساس به طور مکرر و بیصبر.
