معنی فارسی preachily
B1به طرز موعظهای، به شیوهای که به تعلیم و نصیحت شبیه باشد.
In a manner that is inclined to preach or impart moral lessons.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور موعظهای درباره اهمیت صداقت صحبت کرد.
مثال:
He spoke preachily about the importance of honesty.
معنی(example):
مقاله به صورت موعظهای و اخلاقگرایانه نوشته شده بود.
مثال:
The article was written in a preachily moralistic tone.
معنی فارسی کلمه preachily
:
به طرز موعظهای، به شیوهای که به تعلیم و نصیحت شبیه باشد.